خروسک: سرشب خسته از کارهای روزانه لحاف را کشیدم روی سرم و خوابیدم. صبح که با زحمت خودم را از زیر لحاف بیرون کشیدم، هرکاری کردم حرفی بزنم نتوانستم. مادرم که حال و روزم را دید، با کوبیدن به سروصورتش پدرم را به کمک خواست و گفت که فکری به حالم کند. پدرم با کمی حوصله و سوال و جواب تشخیص داد که من به بیماری خروسک دچار شدهام. مادرم تا فهمید که خروسک گرفتهام گفت: تا بچه خفه نشده و از دست نرفتهُ برو زود مش نوروز (۱) بیار!
پدرم رفت و ساعتی بعد با مش نوروز برگشت. چشمش به من افتاد از تنگی مجرای تنفس دیگر قدرت نفس کشیدن نداشتم، سبد چوبی را که کنار حیات بود، جلو کشید و گفت: «بشین رو سبد!». جعبه ابزارش را باز کرد و تیغ سلمانی را که با آن سر و صورت مردم را میتراشیدُ برداشت. چندباری تیغ را روی سنگ سیاهی که نقش سوهان را داشت، کشید. موهای سرم را با دست چپ این طرف و آن طرف زد. در یک لحظه، تیغ تیز شده را کشید وسط سر من. تا به خود آمدم، خون سیاه رنگی بود که روی صورتم دویده و از انتهای چانهام روی زمین میریخت. در حالی که من از سوزش سرم زار میزدم، خطاب به مادرم گفت: «سه چهار دونه سنده (فضولات خشک شده الاغ) بیار و آتش کن. دود سندهها که در هوا پخش شد، پدرم چند بار فوت محکمی زیر آنها کرد تا زودتر آتش بگیرند. چند دقیقه گذشت. مقداری از خاکستر فضولات سوخته الاغ را برداشت و ریخت روی شکاف تیغی که در وسط سرم ایجاد شده بود. چارقد سفید مادرم را که قبلا گفته بود که بیارندُ محکم پیچید روی سرم و گفت: «تمام شد». دو سه روزی که استراحت کند. زخم سرش هم خوب میشود.
هنوز مش نوروز وسایلش را جمع نکرده بود که صدای من در آمد و توانستم به خوبی حرف بزنم و نفس بکشم.
----------------------------------------------------
(۱) مش نوروز که بعدها به مکه رفت و شد حاج نوروز، همسایه ما بود که صد متری خانهشان با خانه ما فاصله داشت. برای امرار معاش کشاورزی و دامداری میکرد، البته سلمانی محله هم بود. ماه محرم، لباس سرخ رنگی میپوشد و خنجری را در کمربند چرمی آن قرار میداد، در تعزیهها مخالف خوانی میکرد و نقش شمر بن ذی الجوشن را خیلی خوب به نمایش میگذاشت. گاهی هم طبابت میکرد مثل: ختنه پسرها، حجامت مردها، مداوای سرخکیها با زدن تیغ، کشیدن دندانهای چرکی و اخته کردن گوسفندان. جعبه ابزار فلزی داشت که جای گلولههای ۲۳میلیمتری بود و کسی آن را از ارتش برایش هدیه آورده بود. تمام وسایل سلمانی را مثل قیچی، ماشینهای اصلاح سر، تیغ اصلاح صورت، انبر دندانکشی، انبر اخته و... را با یک لنگ در آن نگه میداشت.
نکته: براساس آخرین تحقیقات پزشکی در زمانهای قدیم مردم از خاک رس و خاکستر برای بندآوردن خون استفاده میکردند و امروزه طرحی در دست تحقیق است تا داروی انعقاد خون از خاک رس را تهیه کنند.