...نمکپاش دل ریشوم چرایی؟!
- جمعه, ۱۸ بهمن ۱۳۹۲، ۰۹:۲۳ ق.ظ
- ۱ نظر
خبرهای عجیب: چند روز گذشته اخبار
متفاوتی را خبرگزاریها از یک حرکت تفرقهافکنانه مخابره کردند که جای تأمل و توجه
دارد. خبر اول: نامگذاری یکی از خیابانهای اصلی شهر سقز بهنام عمر. خبر دوم:
نامگذاری شهرک قدس در شهر قم توسط جوانان به نام ابولؤلؤ.
در این روزها که دشمن مستکبر،تکفیر و منافق با تمام توان به مخالفت و دشمنی با ایران اسلامی برخواسته است، این حرکتها نوعی آب به آسیاب دشمن ریختن میتواند باشد. حرکت وهابیها و سلفیها در قالب گروههای تکفیری «النصره» و «داعش، نیروهای عراق و شام» و کشتار مسلمانان اعم از سنی و شیعه توسط این تکفیریها، بدون شک وحدت و حرکت در مسیر اتحاد را میطلبد. این حرکتها چه از سر ناآگاهی و چه از درِ دشمنی باشد، حرکتی خلاف مصلحت امت اسلامی است.
سقز کجاست؟: هنوز مردان فراوانی از این سرزمین زنده و شاهد هستند در حالیکه شهر سقز در عربیترین نقطهی کشور عزیزمان ایران، ماههای زیادی جولانگاه خودفروختگان از نفوذیهای بعثی گرفته تا عوامل خائن عزالدین حسینی و قاسملو در کنار منافقین و... شده بود، فرزندان این سرزمین بهویژه دوستان اهل بیت(ع) کمر همت بستند و شر دشمن را از این شهر کندند. از گردنهی خان گرفته تا بلندیهای سردشت، همه جا را برای مردم غیور کردستان آرام کردند. حالا اعضای شورای شهر سقز در سی و پنجمین سالگرد انقلاب اسلامی بهچه انگیزهای نام «عمر» ـ دشمن اهل بیت(ع) و سوزانندهی در خانهی پارهی تن رسول مهربانیها ـ را برای نام یک خیابان اصلی برمیگزینند، جای تأمل و تعجب است. خواه از سر خیانت باشد، خواه کج سلیقگی، کاری خلاف وحدت و مروت است.
نگاهی به کارنامهی عمر در آثار اهل سنت؟: برای نشان دادن چهرهی واقعی عمر از میان صدها روایت، فقط به این سه روایت اکتفا میکنیم:
1) وقتی امیرالمؤمنین علی(ع) از رفتن به مسجد و بیعت اجباری و خلاف شرع، با ابوبکر امتناع کرد، ابوبکر، عمر، عثمان، خالدبن ولید، مغیرة بن شعبه و ابوعبیدهی جراح به سمت خانهی علی روانه شدند. وقتی در خانهی فاطمه را کوبیدند، حضرت با صدای بلند فریاد زد: «پدر! ای رسول خدا(ص)! پس از تو چه مصیبتها و ناراحتیها از پسر خطاب ـ عمرـ و پسر ابوقحافه ـ ابوبکر ـ دیدیم....» مردم با شنیدن صدای زهرا(س) و گریهی او با چشمانی اشکبار و دلهایی شکسته و پر اندوه از آن جا رفتند. فقط عمر و چند تن دیگر آنجا ماندند. عمر هیزم خواست و با صدای بلند اعلان کرد: (علی!) سوگند به آن کس که جانم در دست اوست از خانه بیرون بیا! وگرنه خانه را با ساکنانش به آتش میکشم. به عمر گفته شد: ای ابوحفص! فاطمه در این خانه حضور دارد،گفت: باشد.
فاطمه(س)
از پشت در گفت: «عمر! وای بر تو! بر خدا و رسولش اینگونه گستاخی میکنی میخواهی
دودمان روسل خدا(ص) را براندازی و نورش را خاموش کنی؟ بدان که خداوند نورش را
فروزان نگه میدارد.»
(این واقعه را ابن قتیبه در الامامة و السیاسة ص 29 و ، ابن ابیالحدید در شرح نهجالبلاغه، ج 2ص 21 ، طبری در تاریخش جلد 2 ص233 و افراد دیگری هم نقل کردهاند.)
2) آنگاه که دشمن موفق شد علی را به سوی مسجد بکشاند، فاطمه(س) در مقابل آنها ایستاد و گفت: «نمیگذارم همسر را ظالمانه به مسجد بکشانید...» عمر به قُنفذ ـ غلام ابوبکر ـ فرمان داد زهرا را بزن و او با تازیانه چنان زهرا را زد که جای تازیانه مانند بازوبندی بر بازوی فاطمه باقی ماند. (مراة العقول، ج5ص320)
3) صاحبان صحاح مثل صحیح مسلم در ج4ص902 حدیث 2449، مسند احمد حنبل ج 4ص323، جامع ترمذی ج 5ص699 و منابع فراوان دیگر از اهل سنت به این احادیث شریف رسول خدا(ص) تصریح کردهاند که فرمود: «فاطمه پارهی تن من است و هرکه او را بیازارد، مرا آزرده است.» یا فرموده: ای «فاطمه! خدا به خشم تو خشمگین و از خشنودی تو خشنود میشود.» بسیاری از همین منابع به این نکته نیز اشاره کردهاند که در روزهای آخر عمر حضرت زهرا(س) ابوبکر و عمر با واسطه کردند علی(ع) با فاطمه زهرا(س) ملاقات کرده و با اشاره به همین احادیث پیامبر(ص) از او طلب رضایت و حلالیت در مقابل رفتارهایشان در مقابل وی کردند و در پاسخ شنیدند: «من خدا و فرشتگانش را گواه میگیرم که شما دو تن مرا به خشم آوردید و در صدد خرسندیم بر نیامدید و اگر با پدرم دیدار کنم، شکایت شما را نزد او خواهم برد.» یا در روایت دیگری نقل شده که فرمود: «من بعد از رحلت پدرم هیچ نمازی نخواندم مگر اینکه شما دو نفر ـ ابوبکر و عمر ـ را نفرین کردم.»
پژوهشگران محترم میتوانند ماجرای خشم فاطمه(س) بر ابوبکر و عمر را در صحیح بخاری ج5ص5، صحیح مسلم ج 2 ص 72، مسند امام احمد حنبل ج 1 ص 6، تاریخ طبری ج 4 ص 27، کفایة الطالب ص 266 و سسن بیهقی ج 6 ص 300 و منابع فراوان دیگر مطالعه نمایند.
تحلیل: با توجه به موارد بیان شده، آیا شایسته بود شورای شهر سقز برای آزار و سوزاندن دل شیعیان و دوستان حضرت زهرا(س)، نام عمر را بر خیابانی که محل تردد آنهاست، برگزیند. آیا این حرکت چه میشود نامید؟!
بابا طاهر مرحوم چه خوش سروده است:
تو که یاروم نئی، پیشوم چرایی؟ تو که نوشوم نئی، نیشوم چرایی
تــو که مــرحم نئـــی زخم دلوم را نمـک پـاش دل ریشــوم چـــرایــی
یادمان باشد: اگر یار انقلاب اسلامی ـ که عزت و امنیتمان در گروه آن است ـ نیستیم، بار آن هم نباشیم!
سلام، با تشکر از شما
"...نمکپاش دل ریشوم چرایی؟!"
با آدرس:
http://www.nobateshoma.ir/?p=15848
در سایت جامع وبلاگ نویسان استان سمنان انتشار یافت.
چشم به راه مطالب خوب شما هستیم.
هدیه سایت نوبت شما: بدانیم: ما برای آنکه ایران خانه شیران شود، خون دلها خورده ایم.
یا علی