سهم من، یک استکان چای!
- دوشنبه, ۲۱ بهمن ۱۳۹۲، ۰۴:۱۳ ب.ظ
- ۱ نظر
مکان: بین میدان امام حسین(ع) و چهارراه گرگان (شهید نامجو)ی فعلی.
ساعت یک و نیم بامداد بیست و دوم بهمن 1357.
بارش نزولات آسمانی کمکم آغاز شده، بارشی که نه باران است و نه برف، مناطق اطراف را در بر گرفته است. در همین حین تعدای موتورسوار خبر از حرکت تانکهای گارد از خیابان دماوند را میدهد که برای تصرف و نابودی مدرسهی علوی در خیابان ایران و دستگیری امام امت میروند. در حالیکه کف خیابان مرطوب است، تعدادی از دانشجویان، هنرجویان و دانشآموزان نظامی پادگان انقلاب نیروی هوایی، اسلحه بهدست، به فاصلهی 20 تا 30 متر از هم، روی زمین دراز کشیده و فریاد میزنند: «گاردیها و تانکهایشان باید از روی نعش ما بگذرند تا به مدرسهی علوی بروند».
در این گیرودار درِ خانهای در سمت جنوب خیابان انقلاب باز میشود و پیرزنی که قریب به هفت دهه از زندگی را پشت سر گذاشته، در یک دست کتری آبجوش و در دست دیگر یک سینی گرد که در میان آن یک قوری چینی گلسرخی و سه استکان کمر باریک با نعلبکیهایی با گلهای بنفش و قرمز قرار گرفته، در زیر نور تیر چراغ برق میایستد. متعجب به سویش میروم. با احترام میگویم:
ـ سلام مادر! تو این گیرودار چرا بهخیابون آمدی؟! مگه صدای تیر و رفت و آمد آمبولانسها رو نمیشنوی.
ـ چرا پسرم میبینیم. اما من یک مادرم. دلم نیومد تو خونه بنشینم و در این کار بزرگ شما سهیم نباشم. از صبح دیروز که صدای تیراندازی در خیابانها پیچید، پشت پنجره نشسته و چشم به خیابان دوختهام. گاهی هم سر سجاده رفته و دوباره پشت پنجره آمدم و این رفت و آمدها را تماشا کردم. از دیروز دعایم این است که دوستان و یاران آقا روحالله پیروز شوند و شر ظالمان به خودشان برگرده.
ـ همین دعا کردن شما بهترین کمک به یاران حاج آقا روحالله ست. بهتر بود خانه مینشستی و همین کار را میکردی.
ـ نه مادر! سروصداها که اوج گرفت، فکر کردم که کار حکومت پهلوی تمام است. خواستم من هم در این کار بزرگ شما شریک باشم. این بود که یک قوری چای دم کردم و با یک کتری آب جوش آوردم تا شما سربازان امام زمان(عج) بخورید و با قدرت و همت شاخ دشمن را بشکنید. شاید من هم در ثواب جهاد شما شریک باشم و اسم منو هم در میان اسامی دوستان حاج آقا روحالله بنویسن.
با شنیدن حرفهای پیرزن اشکهایم
روی گونههای سردم دویدند و دیگر حال خودم را نفمهیدم. احسان را صدا زدم و گفتم: کتری و سینی را از این مادر بگیر و برای بچهها چای بریز!
یادمان باشد: این انقلاب به پیروزی نرسید مگر با ایثار و فداکاری جوانان و دعای زنان و مردانی که دل در گروه حضرت روحالله گذاشته بودند و آرزویشان برقراری حکومت اسلامی و زمینهسازی برای حکومت جهانی امام مهدی(عج) بود.
با صرف چند ساعت وقت و حضور در جمع راهپیمایان بیست ودوم بهمن ماه، قربة الی الله، شاید عاملی شود تا نام ما را هم در میان نام دوستان و حافظان انقلاب اسلامی و منتظران امام مهدی(عج) ثبت کنند!