جالبه

مطالب مذهبی, اجتماعی و فرهنگی

جالبه

مطالب مذهبی, اجتماعی و فرهنگی

آخرین نظرات

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «زورگویی» ثبت شده است

کدخدا و ناموس!

این روزها بعضی از خبرگزاری‌ها و پایگاه‌های تبلیغاتی به موضوع «بستن با کدخدا» اشاره کرده و مذاکره‌ی با آمریکا را راه‌حل نهایی ماجرای هسته‌ای ایران دانسته‌اند. البته این موضوع بر می‌گردد به سخنرانی تبلیغاتی آقای حسن روحانی، ریاست محترم جمهوری اسلامی ایران که در جمع دانشجویان تصریح کرد که برای رفع تحریم‌ها «باید با کدخدا بست!» ایشان بعد از کسب 07/50 درصد آرای شرکت‌کننده در انتخابات و تکیه‌ بر صندلی ریاست دولت اسلامی ایران، گام در مسیری نهاد که این معضل را هرچه سریع‌تر به پایان ببرد.

اینکه بستن با کدخدا خوب است یا نه، مرا به یاد خاطره‌ای انداخت که بیانش خالی از فایده نخواهد بود. در گذشته‌ای نه چندان دور، در همین سرزمین، در بعضی از مناطق ـ به‌ویژه روستاهای غربی و مرکزی ـ بر اساس قانون نانوشته‌ای خان‌ها و کدخداها چنان خودشان را به مردم تحمیل کرده و برگرده‌ی آنان سوار شده بودند که تازه دامادها مجبور بودند که عروس بیچاره‌ی خود را شب اول در رختخواب کدخدا و خان بخوابانند و فردای آن روز عروس هتک حیثیت شده را به خانه‌شان ببرند. وجه دردآور این ماجرا  در جایی بود که گاهی داماد و خانواده‌اش برای اینکه مورد توجه کدخدا و خان قرار بگیرند، بی‌بکارت شدن عروس توسط جرثومه‌های فساد و زورگویان ـ کدخدا و خان ـ را برای خود افتخار می‌دانستند و تعدادی از مردم هم برای زندگی چند روزه‌ی دنیا حاضر به ایستادگی در مقابل کدخدا و خان نبودند و خفت و خواری را برای خود می‌خریدند. این داستان غم‌انگیز را هنوز بعضی از بزرگ‌ترها در روستاهای ایران به‌خاطر دارند.

آمریکایی‌ها و توهم اربابی!

یادآوری: دهه‌ی سی و قبل از آن در بخش‌هایی از کشور ما گردن‌کلفت‌هایی زندگی می‌کردند به‌نام ارباب که در تمام امور مردم دخالت می‌کردند. ورود این آدم‌های بی‌شرم در امور مردم به‌جایی رسیده بود که در مراسم ازدواج رعیت، در مقابل چشم جناب داماد، عروس نازنین‌اش را به‌حجله‌گاه اربابی می‌بردند و عروس غارت شده از یک شب تا چند شبانه روز در اختیار ارباب و یا پسرانش بود و بعد او را راهی خانه‌ی داماد بخت برگشته می‌کردند.

رعیت عافیت‌طلب و طالب دنیا، برای چند روز زندگی حیوانی و درگیر نشدن با اراذل و اوباش وابسته به ارباب، تن به این خفت و خواری می‌دادند و دم بر نمی‌آوردند. در آن میان گاهی مردان با غیرتی پیدا می‌شدند که در دفاع از ناموسشان تا پای جان می‌ایستادند و بساط شیطانی ارباب و اطرافیانش را به‌هم می‌ریختند.