جالبه

مطالب مذهبی, اجتماعی و فرهنگی

جالبه

مطالب مذهبی, اجتماعی و فرهنگی

آخرین نظرات

دیدنی‌های اربعین

تمام بساطش چند پیت بیست لیتری آب، یک اجاق گاز، یک دیگ، یک طشت،‌یک آفتابه و یک صندلی بود که همه را با یک گاری دستی آورده و کنار جاده چیده بود. تمام خانواده‌اش هم با او آمده بودند. همسرش پای اجاق گاز آب گرم می‌کرد و دخترش با التماس از زائران کربلا می‌خواست تا لحظه‌ای روی صندلی بنشینند تا پدرش پای آنها را بشوید و روغن بزند.

زائر که روی صندلی می‌نشست، پسر کفش‌هایش را در می‌آورد خوب واکس می‌زد و اگر نیاز به تعمیر داشت،‌ سعی می‌کرد آنها را تا تمیز شدن پای صاحبش، تعمیر و آماده کند. پدر به‌آرامی پاها را در میان آب ولرم طشت می‌گذاشت و با عشق و شوقی خاص آنها را می‌شست.


      

کار شستشو که تمام می‌شد، پاها را با حوله‌ای خشک می‌کرد و از روغن مخصوصی که همراهش بود به آنها می‌زد و خوب آنها را مالش می‌داد. می‌گفت: «این کار باعث می‌شود زائر امام حسین(ع) کم‌تر احساس خستگی کند و پایش درد بکشد.» دلیل کارش را که پرسیدند،‌گفت:

از روزی که تکفیری‌ها با بمب اهدایی اسرائیل پایش را از او گرفتند و دیگر نتوانست پا به پای زائران دیگر پیاده به‌کربلا برود، با کمک خانواده‌اش تصمیم گرفته تا زنده است، خادم زائران کربلا باشد و این کم‌ترین کاری‌ست را که می‌تواند برای آنها انجام دهد.

می‌گفت که از مال دنیا آن‌قدری دارد که فقط می‌تواند شکم خانواده‌اش را سیر کند و محتاج کس دیگری نباشد. آرزویش این بود که نامش در میان نام خادمان آستان امام حسین(ع) نوشته شود.


            

نکته:‌ تا این خادمان و دوستداران هستند، تکفیری چه می‌تواند بکند؟ جز حسرت و خودزنی. شما چه می‌اندیشید؟!

نظرات  (۱)

سلام انشاءالله که سال دیگه همه با هم زائرهای روز اربعین امام حسین (ع) و تو راه بتونیم دست این خادمان و دوستداران امام حسین (ع) رو ببوسیم و بهشون خدمت کنیم و کوچکترین بنده ای باشیم که به سمت کربلا قدم برمی داریم انشاءالله به امید حق
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی