جالبه

مطالب مذهبی, اجتماعی و فرهنگی

جالبه

مطالب مذهبی, اجتماعی و فرهنگی

آخرین نظرات

اگر مادرت می‌رفت!

مطالب درسی و منبرهای ابوحنفیه[1]، از شاگردان امام صادق(ع) و بنیان‌گذار مذهبی حنفی‌ ـ شاخه‌ای از اهل سنت ـ در روزگار امام صادق(ع) گل کرده بود و بعضی‌ها دوست داشتن پای درس و بحث وی بنشینند.

روزی یکی از شاکردان امام صادق(ع) تصمیم گرفت به‌جای شرکت در کلاس امام(ع) به مدرسة ابوحنفیه برود و پای درس وی حاضر شود. از سر کنجکاوی راهش را کج کرد و رفت مدرسه‌ی ابوحنفیه. وارد مدرسه شد و دست به دستگیرة در گذاشت تا وارد کلاس شود. قبل از باز کردن در، کمی با خود نجوا کرد:


Image result for ‫ماهواره و تهاجم فرهنگی‬‎           

«از خودت خجالت نمی‌کشی؟! کلاس و درس و بحث امام صادق(ع) را رها کردی و آمدی به کلاس کسی که به‌دلیل ناشایستگی امام او را از کلاس محرومش کرده است. شایسته نیست که در کلاس چنین فردی حاضر شوی»

این را زمزمه کرد و با چند بار شک و تردید، تصمیم به بازگشت و رفتن به‌کلاس امام(ع) را گرفت. وقتی وارد مدرس امام صادق(ع) شد، به آرامی در را گشود و وارد شد. ورود او هم‌زمان بود با اتمام درس امام(ع). تا خواست برگردد، چشم امام به او افتاد و از وی خواست که به نزد وی برود. شاگرد به آرامی جلوتر رفت و امام از او خواست جلوتر و جلوتر برود. وقتی به نزدیکی امام رسید. آرام به او گفت:

« فکر کردی که این دیوارهای گلی ما را در حصر خود گرفته‌اند؟ نه! ما همین‌جا که نشسته‌ایم بر دنیای اطرافمان نیز آگاهی داریم. شما بنا داشتی به‌جای درس و بحث ما در درس و بحث ابوحنفیه شرکت کنی. تا پشت درِ کلاس هم رفتی، اما وارد نشدی و برگشتی نزد ما.»

امام کمی تأمل کرد و سپس در گوش وی گفت:

«این را بدان! اگر آن شب مادرت رفته بود، تو هم امروز می‌توانستی بروی».

مرد نگران پرسید: «مادرم به کجا نرفت و باعث شد تا من امروز به کلاس ابوحنفیه نرفتم؟».

امام فرمود: « برو و این راز را از مادرت جویا شو»!

شاگرد برگشت و به‌سرعت نزد مادرش رفت و همه‌ی ماجرا را برای مادرش بازگفت. مادر وقتی کلام امام صادق(ع) را شنید، بلند گفت: «اشهدان لااله الاالله و اشهد ان محمد رسول الله و اشهد ان علیا و اولاده معصومین حجج‌الله»

مرد مشتاق‌تر از قبل از مادر خواست که راز نرفتن را به او بگوید.

مادر دستی بر پیشانی کشید و گفت: «وقتی تو را دو ماهه باردار بودم، مدتی پدرت خانه را ترک کرد و رفت و خبری از او نشد. خبر نبودن مرد خانه‌ام در کوچه و محله پیچید. فشار زندگی و بی‌پولی از سویی، تمایلات جنسی و... هم از سوی دیگر مرا که زن جوانی بودم، بی‌تاب کرد. در همسایگی ما زن قوّادی[2] زندگی می‌کرد که از حال و روزم با خبر بود. چند وقتی بود به پروپایم می‌پیچید و زیرگوشم زمزمه می‌کرد که تا کی می‌خواهی منتظر آمدن مرد بی‌وفایت باشی. بیا و این طفل را سقط کن و با من همکاری کن تا من مردانی را برایت معرفی کنم که سرتا پایت را طلا بریزند.

روزی دلم برای پدرت و لحظه‌های خلوت با وی تنگ شد. سراغ زن قواد رفتم و برای همکاری اعلام آمادگی کردم؛ به‌شرطی که آبرویم را حفظ کند. گفت که از راه پشت بام ـ قدیم پشت‌بام‌ها به هم راه داشتند ـ‌ به خانه‌اش که چهار خانه آن طرف‌تر بود، بروم. آن شب به پشت‌بام رفتم و رسیدم به خانه‌ی زن قواد. دست بر دستگیره در گذاشتم و ناگهان تنم لرزید و با خود گفتم: «خجالت بکش زن! از کجا می‌دانی شویت به این زودی نیاید. چطور می‌توانی به او خیانت کنی؟!‌ پشیمان شدم و برگشتم» خدا هم به زاری من عنایت کرد و فردای آن روز پدرت برگشت. اگر آن شب رفته بودم، معلوم نبود که امروز تو باشی یا نه!


نکته: به‌هوش باشیم این دالان‌های قوّادی که با نام گیرنده‌های ماهواره بر بام‌ها و بهار‌خواب‌های بعضی از خانه‌های سرزمین‌مان قرار گرفته‌اند، همان دالان ورود به خانه‌های فساد قوّادانی همچون شبکه‌های من‌وتو، وی.او.ای، بی‌بی‌سی فارسی و ده‌ها شبکه‌ی مبتذل دیگر هستند که در کمین همسران و فرزندانمان نشسته‌اند. غفلت کنیم آنها را می‌برند.


       Image result for ‫ماهواره و تهاجم فرهنگی‬‎     Image result for ‫ماهواره و تهاجم فرهنگی‬‎   



[1]_ ابوحنفیه (نعمان بن منذر)، بعد از دو سال حضور در کلاس درس امام صادق(ع) به دلیل ناشایستگی از کلاس درس امام اخراج شد. وی بنیان‌گذار مذهب حنفی است.

[2]_ قوّاد، ‌واژة فقهی است و به مرد یا زنی گفته می‌شود که خانه و مکان برای زنان و مردان زناکار فراهم می‌کند تا آنها را در رسیدن به مقاصد شومشان همراهی کنند.

نظرات  (۲)

سلام، با تشکر از شما

"اگر مادرت می رفت!"

با آدرس:http://harfeto.ir/?q=node/42202

در سایت "حرف تو" انتشار یافت.

چشم به راه مطالب خوب شما هستیم.

هدیه سایت "حرف تو" به شما: امام علی علیه السّلام فرمود: هر کس از خود بدگویی و انتقاد کند٬خود را اصلاح کرده و هر کس خودستایی نماید٬ خویش را تباه نموده است.


یا علی

سلام
خسته نباشید
منبع این داستان کجاست؟ بنده چند ماه است دنبال سند این داستان می گردم اما پیدا نمی کنم و هر کسی هم که نقل کرده است بدون سند نقل کرده.
اگر منبع آن را دارید ممنون می شم به ایمیلم بفرستید
یا علی
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی