جالبه

مطالب مذهبی, اجتماعی و فرهنگی

جالبه

مطالب مذهبی, اجتماعی و فرهنگی

آخرین نظرات

ما هم این‌گونه باشیم

با ورود صلیب سرخی‌ها به ارودگاه، به دستور سرهنگ عراقی، اسرا را مرتب و منظم در محوطه جمع کرده بودند. نمایندگان صلیب سرخ بعضی از اسرا را انتخاب و سؤال‌هایی از آنها در خصوص رفتار عراقی و رعایت مقررات ژنو و... می‌پرسیدند. یکی از آنها مقابل آقای ابوترابی ایستاد و از اوضاع ارودگاه پرسید. سید برای اینکه دروغ نگوید، حرف را عوض کرد و چیزهای دیگر در پاسخ گفت. نماینده صلیب سرخ از شکنجه در اردوگاه پرسید و چند سؤال دیگر؛ اما سید از پاسخ آنها طرفه رفت و حرف‌هایی را زد که ارتباطی به پاسخ سؤال‌ها نداشت.

نمایندگان صلیب سرخ که رفتند، سرهنگ عراقی کسی را دنبال سید فرستاد. وارد دفتر که شد، اشاره کرد که روی یکی از صندلی‌ها بنشیند. رو به سید کرد و گفت: ما شما تا توانستیم اذیت کردیم. چرا در پاسخ نمایندگان صلیب سرخ که می‌توانستند از حقوق شما دفاع کنند، چیزی در باره‌ی شکنجه‌ها و اذیت‌های ما نگفتید؟

سید کمی تأمل کرد و با تأنی گفت: جناب سرهنگ! شما مسلمانید. حتماً این آیه‌ی قرآن را شنیده‌اید.

وَ لَنْ یَجْعَلَ اللَّهُ لِلْکافِرِینَ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ سَبِیلا؛ هرگز خداوند راهی برای تسلط کافران بر مؤمنان قرار نداده است. (نساء/141)

ـ بله! بارها این آیه را خوانده‌ام. این چه ارتباطی به پاسخ ندادن شما به نمایندگان صلیب سرخ در باره‌ی اذیت‌های ما دارد.

ـ جناب سرهنگ! ما و شما هر دو مسلمانیم. شکایت مسلمان را پیش نامسلمان بردن در شأن ما نیست.

سرهنگ سرش را پایین انداخت. کمی بعد وقتی سر بلند کرد، قطره‌های اشک بود که روی پوست شفاف صورتش می‌علتیدند و روی سینه‌اش می‌ریختند. گفت:‌ سید! از اینکه سرهنگ ارتش صدام هستم، ‌شرم دارم. از اینکه شما در اسارت چون ما هستید، خجل. دلم می‌خواد کاری برای شما کنم. هرچه می‌خواهی، فرمان بده!

سید کمی فکر کرد و گفت: یه خواهش دارم. کاری کنی که من هر پانزده یا بیست روز در یکی از اردوگاه‌های شما باشم. بچه‌های ایرانی که به اسارت درآمده‌اند، زن و بچه دارند، پدر و مادر دارند، دلتنگ آنها می‌شوند و ممکن مشکلی برایشان ایجاد شود. من اگر پیش آنها بروم، با آنها صحبت کنم، روحیه پیدا می‌کنن، بهتر دوام می‌آرن.

ـ حاضرم، این کار را با جان و دل انجام  می‌دم.

ـ نه! به این سادگی نیست. اگر منو بدون دلیل جابه‌جا کنی،‌استخبارات می‌فهمه و شما را اعدام می‌کنه. برای اینکه کسی متوجه نشه، باید با کتک و تنبیه سخت مرا از اردوگاه بیرون کنی و به اردوگاه دیگری بفرستی.

سرهنگ دوباره گریه کرد. گفت:

ـ تو دیگه چه جور آدمی هستی! می‌خوای هر بیست روز یک بار من ترا کتک بزنم و از ارودگاهی به ارودگاه دیگر بفرستم که دیگران احساس دلتنگی نکنن.

از آن روز تا پایان اسارت هر بیست روز یک بار تن نحیف سید بود و کتک‌های جانانه‌ی سرهنگ که او را به اردوگاه دیگری بفرستد.

راستی! ما که برای چند دقیقه زودتر سوار اتوبوس شدن، یا... بر می‌آشوبیم و یقه‌ی دیگری را پاره می‌کنیم، حاضریم برای دفاع از عقاید، آزادی، مردم و... حتی یک سیلی دشمن را تحمل کنیم.

نظرات  (۲)

سلام :

مطالب بسیار زیبا و دلنشین بود ای کاش همه مسلمانان چنین طرز تفکری داشتند تا کافران و کشورهای زورگو هرگز نتوانند ضربه ای به مسلمین و بلاد آنها واردکنند.

  • حسین افتخاری
  • به نظر من وقتی مسلمانی دشمن فقط در ظاهر باشه میشه ازش شکایت کرد پیش صلیب سرخ کفار (از نظر من کسانی که دینی جز دین ما دارند) ، مهم اینه که قاضی انسانیت داشته باشه 
    با قسمت دوم موافقم، به این روحیه در اجتماع امروز به شدت نیازمندیم. 
    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی