جالبه

مطالب مذهبی, اجتماعی و فرهنگی

جالبه

مطالب مذهبی, اجتماعی و فرهنگی

آخرین نظرات

نقش عُمَر در شهادت امام حسین(ع)

یک خاطره: سال 1364 در دانشکده‌ی ادبیات و علوم انسانی دانشگاه شهید بهشتی تعدادی از دانشجویان ورودی سال‌های 62، 63 و 64 با همت جمعی از دانشجویان، روزهای دوشنبه در یکی از کلاس‌های خالی جلسه‌ی بحث و بررسی در باره‌ی شیعه و سنی ـ به‌ویژه حایگاه احادیث غدیر، منزلت و اخوت ـ را آغاز کردند. خبر این بحث‌ها به دانشکده‌های دیگر که رفت، تعداد حاضرین در مباحث به بیش از 40 نفر رسید. بعد از ده، دوازده جلسه آقای حبیبی که مثل من از ورودی‌های 1362 و شیعه‌ی اهل تحقیق و پژوهش کرمانشاهی بود، مدارکی را از منابع اهل سنت ارائه کرد که نقش عمر،‌ خلیفه‌ی دوم را در پدیدآمدن واقعه‌ی کربلا و ارتباط مخفی وی با یهودیان،‌ به‌ویژه یهودیان صهیونیست بنی قریظه داشته و در ایجاد انحراف جامعه‌ی اسلامی به خواست و نقشه‌ی آنها عمل کرده است. این سند و ادامه‌ی بحث‌ها به مذاق دوستان سنی مذهب خوش نیامد و جلسه را به آشوب کشیدند. با تهدید آقای حبیبی به اینکه در صورت برقراری جلسه‌ها، او را خواهند کشت، جلسه‌ها تعطیل شد. بعدها آقای حبیبی قول داد که مدارکش را تکثیر و بین بچه‌ها پخش کند که با رفتن او از دانشگاه، این اتفاق نیفتاد.

شب گذشته ـ براساس برنامه‌ی سالانه‌ای که در ماه محرم دارم و سعی می‌کنم حدود یک‌هزار صفحه یا بیشتر کتاب در باره‌ی واقعه کربلا مطالعه کنم ـ مشغول مطالعه‌ی کتاب «معالی السبطین» بودم که به روایت جالبی در این خصوص برخورد کردم. روایت این بود:

روایت: جناب مجلسی از قول بلاذری مورخ در جلد سی‌ام بحارالانوار، ص 287، روایتی را از سعید بن مسیب این‌گونه نقل می‌کند: وقتی خانواده‌ی امام حسین(ع) وارد مدینه شد، عبدالله بن عمر با شنیدن خبر شهادت امام حسین(ع) به شیون و زاری پرداخت و مردم را به قیام علیه یزید بن معاویه ترغیب کرد. با جمعی از مردم مدینه راهی شام شد. وقتی وارد دربار یزید شدند،‌ یزید به اطرافیانش دستور داد پسر عمر را به‌تنهایی به حضور او ببرند. پس از ذکر خیر پدرش ـ عمر بن خطاب ـ و خواهرش ـ حفصه ـ که همسر پیامبر(ص) بود، او را رام کرده و برد داخل خزانه. از درون صندوقچه‌ای نامه‌ای را بیرون آورد و نشان عبدالله بن عمر داد. گفت: «این خط را می‌شناسی». عبدالله خط پدرش را شناخت و گرفت و نامه را بوسید و روی چشمش گذاشت. یزید گفت که نامه را بخوان. خواهی فهمید که من کاری را خودسرانه نکرده‌ام. هرکاری کردم به دستور پدرت بود. عبدالله با خواندن نامه کدورتش از یزید برطرف شد و به مدینه برگشت.

مرحوم مجلسی در جلد چهل و پنجم بحارالانوار، ص 328، روایت دیگری را در این خصوص از کتاب دلابل الامامه به این شرح می‌نویسد: عبدالله بن عمر چون خبر شهادت امام حسین(ع) را شنید، نامه‌ای به یزید نوشت و ضمن مصیبت بزرگ شمردن شهادت امام حسین(ع) یزید را تقبیح کرد. یزید در پاسخ نامه‌ی او نوشت:

ای احمق! ما تازه به زندگی خوب، خانه‌ی خوب و... رسیده‌ و برای حفظ آنها جنگیده‌ایم. اگر این ملک و بساط حکومت حق ماست، پس ما از حق‌مان دفاع کرده‌ایم؛ اگر حق ما نیست و از آن غیر ماست، بدان که پدرت اولین کسی بود که این کار را کرده و حق را از حق‌دار ربوده است.

عبدالله بن عمر با دریافت نامه‌ی یزید، راهی شام شد و به اعتراض نزد یزید رفت. یزید از او استقبال کرد و نامه‌ای را که عمر به معاویه نوشته بود و متن آن این بود:‌ «من به دین اجدادی خودم پایبندم و محمد(ص) ساحری چیره‌دست بود که با سحر خود مردم را فریفته‌ی خود کرد و به مردم وصیت کرده بود که اهل بیتش را گرامی بدارند واین سفارش ظاهری بود، ولی در باطن پیغمبر(ص) می‌خواست که یکایک اهل بیتش را از میان بردارد و کسی از آنها باقی نماند.» پسر عمر این نامه را که دید با یزید هم عقیده شده و به مدینه برگشت.

متن هر دو روایت را به فارسی در کتاب معالی السبطین ملامهدی مازندرانی ص 949-946 می‌توانید بخوانید و متن عربی آنها را در نشانی‌های ارائه شده در متن.

نکته: شما خواننده‌ی محترم چنانچه در این خصوص مدرک قابل اعتنای دیگری را اگر دیده یا می‌شناسید،‌ برای اطلاع ما و دوستان دیگر، به ما هم اطلاع دهید.

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی