جالبه

مطالب مذهبی, اجتماعی و فرهنگی

جالبه

مطالب مذهبی, اجتماعی و فرهنگی

آخرین نظرات

۵۲ مطلب با موضوع «مذهبی» ثبت شده است

هشدارهای زهرایی!

فاطمه‌ی زهرا(س) علیه در فراز آخرین از خطبه‌ی سراسر الهی‌اش در مسجد مدینه و مقابل غاصب خلافت و متعرض به حقوق خود، این هشدار را به جامعه‌ی مسلمان داده است:

به هوش باشید! گفتنی‌ها را به شما گفتم، هر چند می‌دانم ترک یاری حق با گوشت و پوست شما در آمیخته و پیمان‌شکنی، قلبتان را فرا گرفته است، ولی اندکی از غم‌های دل پر اندوهم بیرون ریخت، تا با شما اتمام حجت کرده باشم و عذری برای کسی باقی نماند.
اکنون این مرکبِ خلافت و آن هم فدک، همه از آنِ شما، آن را بگیرید و رها مسازید، اما پشت این مرکب زخم و کف پایش شکافته است و با آن نمی‌توانید خود را به‌سر منزل مقصود برسانید! داغِ ننگ و عار بر آن خورده و علامتش خشم خداست، رسوایی ابدی را همراه دارد و سرانجام به آتش برافروخته‌ی خشم الهی که از دل‌ها سر بر می‌کشد، خواهد پیوست! آنچه انجام می‌دهید در محضر خداست (و ستمگران به‌زودی پی خواهند برد به چه سرنوشتی گرفتار می‌شوند) من دخت پیامبری هستم که شما را از عذاب شدیدِ‌ الهی بیم داد، اکنون آن چه از دستتان بر می‌آید انجام دهید، ما نیز به وظیفه‌ی الهی خود عمل خواهیم کرد، شما منتطر باشید و ما نیز در انتظار خواهیم بود!

ممنوع است، حتی برای شما!

خبر شهادت حضرت فاطمه(س) که در کوچه‌های مدینه پیچید، جناب عایشه برای ترمیم وجه‌ی آسیب دیده‌اش برآن شد که اولین نفری باشد که پیکر زهرا(س) را زیارت می‌کند. عایشه با تمسک به جایگاه ام‌المؤمنینی خود و دختر خلیفه‌ بودن ـ‌خلیفه‌ای که با بازی سیاسی و فتنه‌سازی فتنه‌گران غاصبانه بر مسند امامت و هدایت تکیه کرده بود ـ قبل از شهادت زهرا(س) به ملاقات وی آمد، لیکن بانوی دو جهان از پذیرفتن وی امتناع کرد. این رفتار فاطمی بافته‌های خلیفه و دخترش را برای مطلوم‌نمایی و طرفدار رسول خدا(ص) نشان دادن خود با شکست مواجه کرد. حالا بعد از شهادت دخت مظلوم رسول مهربانی‌ها می‌خواست وجه‌ی از دست رفته‌اش را بازسازی کند. وقتی به خانه‌ی زهرا(س) آمد و خواستار زیارت پیکر دختر پیامبر(ص) شد، اسماء بنت عمیس راه را بر او بست و اجازه نداد عایشه به زیارت زهرا(س) برود. او در بازگشت نگاهی به تابوت حضرت فاطمه(س) انداخت و از اینکه اعراب چنین رسمی در دفن اموات خود ندارند،‌ متعجب شد.

راز پنهان بودن قبر زهرا(س) چیست؟

عباس، عموی حضرت زهرا(س) در آخرین روز حیات بانو به ملاقات وی آمد. حضرت فاطمه به امیر المؤمنین(ع) فرمود که حال و حوصله‌ی ملاقات ندارد. امام(ع) به حسنین فرمود: بروید و به عموی خود بگویید که مادرمان کسی را برای ملاقات نمی‌پذیرد. 

عباس، از اینکه بعد از وفات رسول خدا(ص) زهرا(س) را در سختی‌ها و مقابل ظالمان تنها گذاشته بود، پشت درِ خانه‌ی زهرا(س) زار زد و گریست. حسن و حسین هم با او گریستند. عباس رفت و کسی را سراغ علی(ع) فرستاد. قاصد گفت: می‌دانم که روزهای آخر زندگانی زهراست. می‌خواهم در تشییع جنازه و دفن و کفن وی شرکت کنم.

ادب فاطمی

عرب جاهلی که جایگاه پیامبر خاتم(ص) را نمی‌شناخت، هنگام نیاز پشت در خانه‌ی وی می‌آمد و فریاد می‌زد: «محمد، بیا بیرون!» خدای حکیم خطاب به آنها فرمود: لا تَجْعَلُوا دُعاءَ الرَّسُولِ بَیْنَکُمْ کَدُعاءِ بَعْضِکُمْ؛  خطاب کردن پیامبر را در میان خود، مانند خطاب کردن برخی از خودتان به برخی دیگر، قرار ندهید! (نور/63).

با نزول این آیه‌ی شریفه، فاطمه(س) از سر ادب دیگر پیامبر را «پدر» صدا نزد، بلکه هنگام خطاب فرمود: «یا رسول الله».

رسول خدا به او فرمود: دخترم! فاطمه جان! خطاب این آیه شما نیستید، لیکن فاطمه(س) حد ادب را رعایت کرد.

دختر گرامی پیامبر(ص) فرمود: روزی پدرم را سه مرتبه با لفظ «یا رسول الله» صدام زدم. نگاهم کرد و تبسمی فرمود، لیکن پاسخی نداد. فهمیدم که باید او را پدر! یا پدرجان! خطاب کنم. رو به من کرد و فرمود:

با ریختن آب تو چاله، چشمه درست نمیشه!

مدتی به‌دنبال این بودم که از خلفای غاصب منصب خلافت امت اسلامی، کلام باارزش و قابل اعتنایی به ثبت رسیده یانه، تا با مقایسه‌ی آنها با کلام ائمه‌ی هدی(ع) میزان درک و فهم خلفا را از مکتب اسلام و قرآن بررسی کنم. این روزها چشممان به کتابی روشن شد با نام «البلاغة العمریه) به قلم نویسنده‌ی ناشناسی به‌نام «محمد سالم الخضر». نکاتی چند در خصوص این کتاب را لازم دیدم جهت اطلاع نویسنده‌ی ناشناس آن و شما دوستان اهل بیت(ع) بنویسم:

1) این نویسنده بدون اینکه بفهمد، چنگال به چهره‌ی پسر خطاب، خلیفه‌ی دوم کشیده و با دزدی بی‌شرمانه از کتاب شریف «نهج البلاغه» بسیاری از کلمات الهی امیر المؤمنین(ع) را انتخاب و به حساب کلام عمر بن خطاب نوشته است تا فضیلتی را که او نداشت برایش بسازد و یا به او بچسباند.

...نمک‌پاش دل ریشوم چرایی؟!

خبرهای عجیب: چند روز گذشته اخبار متفاوتی را خبرگزاری‌ها از یک حرکت تفرقه‌افکنانه مخابره کردند که جای تأمل و توجه دارد. خبر اول: نام‌گذاری یکی از خیابان‌های اصلی شهر سقز به‌نام عمر. خبر دوم: نام‌گذاری شهرک قدس در شهر قم توسط جوانان به نام ابولؤلؤ.

در این روزها که دشمن مستکبر،‌تکفیر و منافق با تمام توان به مخالفت و دشمنی با ایران اسلامی برخواسته است، این حرکت‌ها نوعی آب به آسیاب دشمن ریختن می‌تواند باشد. حرکت وهابی‌ها و سلفی‌ها در قالب گروه‌های تکفیری «النصره» و «داعش،‌ نیروهای عراق و شام» و کشتار مسلمانان اعم از سنی و شیعه توسط این تکفیری‌ها، بدون شک وحدت و حرکت در مسیر اتحاد را می‌طلبد. این حرکت‌ها چه از سر ناآگاهی و چه از درِ دشمنی باشد،‌ حرکتی خلاف مصلحت امت اسلامی است.

سقز کجاست؟: هنوز مردان فراوانی از این سرزمین زنده و شاهد هستند در حالی‌که شهر سقز در عربی‌ترین نقطه‌ی کشور عزیزمان ایران، ماه‌های زیادی جولانگاه خودفروختگان از نفوذی‌های بعثی گرفته تا عوامل خائن عزالدین حسینی و قاسملو در کنار منافقین و... شده بود، فرزندان این سرزمین به‌ویژه دوستان اهل بیت(ع) کمر همت بستند و شر دشمن را از این شهر کندند. از گردنه‌ی خان گرفته تا بلندی‌های سردشت، همه جا را برای مردم غیور کردستان آرام کردند. حالا اعضای شورای شهر سقز در سی و پنجمین سالگرد انقلاب اسلامی به‌چه انگیزه‌ای نام «عمر» ـ دشمن اهل بیت(ع)‌ و سوزاننده‌ی  در خانه‌ی پاره‌ی تن رسول مهربانی‌ها ـ را برای نام یک خیابان اصلی برمی‌گزینند،‌ جای تأمل و تعجب است. خواه از سر خیانت باشد، خواه کج سلیقگی، کاری خلاف وحدت و مروت است.

وقتی چاقو دسته‌ی خودش را می‌برد!

اتمام تاریخ مصرف مفی‌ها: این روزها شبکه‌های ماهواره‌ای وابسته به عربستان سعودی و شبکه‌های داخلی آنها در برنامه‌های خاصی علیه مفتی‌های جهادی موضع گرفته و در تقبیح و تکفیر آنها پیشقدم شده‌اند. گویا افتضاحی که این مفتی‌ها در جهان اسلام، به‌ویژه اهل سنت دچار شدند، دولت پادشاهی عربستان را وا داشته تا هرچه سریع‌تر دامنش را از وابستگی و پشتیبانی این قبیله پاک کند. پادشاهی در حال سقوط می‌خواهد به مسلمانان اعلام کند که با مواضع آنانی که ازدواج با خواهر، مادر، اهدای همسر به تکفیری‌ها، کشتن مسلمانان و تصرف و فروش همسران و دختران آنها به عنوان کنیز و جنایت‌های دیگر به‌نام اسلام، موافق نیست. در حالی‌که دنیا می‌داند که هزینه‌های این جنایت‌ها و جنایتکاران را پادشاه سعودی از سرمایه‌ی نفت مسلمانان هزینه می‌کند. برای نمونه به این گزارش توجه کنید.

نفرین به مفتی‌ها در عربستان: داوود الشریان مجری سرشناس شبکه‌‌ی ام.بی‌.سی، وابسته به عربستان سعودی در اقدامی بی‌سابقه در برنامه‌ی زنده‌ی «الثامن» که از این شبکه‌ی ماهواره‌ای پخش می‌شد، از مفتیان معروف وهابی مانند عرعور، العریفی، سلمان العوده، سعد البریک و العواجی به شدت انتقاد کرد و آنها را مفتیان توئیتر معرفی کرد که جوانان کشور را تحت عنوان جهاد به کام مرگ می‌فرستند. الشریان گفت: شما مفتیان مسئول خون ریخته شده‌ی فرزندان ما در سوریه، عراق و افغانستان هستید و جامعه باید به حساب شما برسد. شما از زمان جنگ در افغانستان تا امروز جوانان ما را برای رفتن به جنگ تحریک می‌کنید و آنان را به کشتن می‌دهید. به جنگ‌هایی می‌فرستید که معلوم نیست چه کسی آنها را آغاز کرده و چه کسی آنها را به پایان می‌برد به ما رحم کنید و دست از سر ما بردارید.

وهابی و اشکال بر قرآن

اظهار نظرهای شیطان پسند: از سال‌ها پیش که پای مستشرقین به بلاد اسلامی باز شد، متون ومنابع دینی مسلمانان را برای تحقیق بردند، به‌دنبال آن اظهار نظرهای گاهی شیطانی و گاهی دور از واقعیت در کنار گفته‌ها و نوشته‌ها در عرصه‌های مختلف بیان و طرح شد. یکی کتاب «محمد، پیامبری که باید از نو شناخت» را نوشت و بعد از کلی تحسین و تقدیر از رسول مهربانی‌ها، با یک نظر شیطان‌پسند، با مستمسک قرار دادن یکی از آیات قرآن کریم، سعی کرد رسول خدا(ص) را فردی دنبال هوی و هوس معرفی کند. و...
در سال‌های اخیر هم شاهد بودیم که جناب حاج فرج دباغ ـ همان عبدالکریم سروش بت سبزها ـ در هتل‌های گرم و نرم ینگه‌دنیایی‌ها که خوشی به زیر دلش زده، افاضاتی را در جهت منافع و خواست غربی‌ها،‌ یعنی در ادامه‌ی حرکت مستشرقین پیرو شیطان فرمودند مثل: آیات قرآنی منبع وحیانی ندارد و ادراک شخصی پیامبر(ص) بوده و... که همه و همه نشان از حرکت مذبوحانه‌ی دشمنان از به‌چالش کشاندن عقاید ناب قرآنی مسلمانان دارد.

همه‌ی دارایی ما!

کلام امیر: آری! از میان آنچه آسمان بر آن سایه افکنده تنها فدک در اختیار ما بود که آن هم گروهی بر آن بخل و حسادت ورزیده و گروه دیگری آن را سخاوتمندانه رها کردند ـ از دست ما خارج شد ـ و بهترین حاکم خداست.

فدک کجاست: زمینی است در منطقه‌ی خیبر و در حدود 140کیلومتری مدینة النبی. در سال هفتم هجری قریه‌ای بود آباد با چشمه‌ای پر آب و مستعد برای کشاورزی که حاصل درآمد آن را بین 70 الی 120هزار سکه‌ی طلا برآورد کرده‌اند. بعضی از منابع آن را منطقه‌ی الحائط در 290کیلومتری مدینه معرفی کرده‌اند.

سرباز سفیانی!

خاطره: چند سال پیش که توفیق زیارت خانه‌ی خدا نصیبمان شد، در مدینه‌ی منوره اتفاق جالبی برایمان افتاد. روزی حاج رضا و حاج محمد برای نماز و زیارت به مسجد النبی رفته بودند که وقتی برگشتند، خنده‌های آنها در ناهارخوری توجه همه را به‌خود جلب کرد. دلیل خنده‌ها را که پرسیدیم، حاج محمد گفت: «از خیابان بالایی که می‌آمدیم، از مقابل یک تابلوفروشی گذشتیم. تابلوی زیبایی نگاه ما را به خود جلب کرد. روی آن نوشته شده بود «انا مدینة العلم و علی بابها» کمی با تعجب به تابلو و تابلوفروش نگاه کردیم. مرد فروشنده جلو آمد و از نگاه‌های عجیب ما سؤال کرد.

حاج رضا که عربی می‌دانست به او گفت: «تا جایی که ما می‌دانیم وهابی‌ها علاقه‌ای به امام علی(ع) ندارند و دوست ندارند که نام آن حضرت در منبر و کتاب‌شان به نیکی یاد شود. این تابلو و این حدیث ارزشمند آن هم در مدینه ما را به تعجب واداشته است.»

به خواهرم گله نکنید!

آخرین کلام پزشکان، نه بود: با گذشت روزها دخترک ضعیف و ضعیف‌تر می‌شد. پزشکان تهرانی و قمی از درمانش عاجز شده بودند. و حرف آخرشان این بود: دیگه کاری از ما ساخته نیست!
در گرمای طاقت‌فرسای مردادماه وقتی تن نیمه‌جانش را مادر میان رختخواب گذاشت و حرف‌های پرشکان معالج را در ذهنش مرور کرد، بی‌اختیار گریست. در سوی دیگر رختخواب، پدر غم‌زده نظاره‌گر خاموش شدن شمع وجود دختر بود و شکست روحی مادر. ناگهان از جا برخاست و گفت:
ـ بلن شو! معطل نکن! ساک و لباس‌ها رو آماده کن تا ببریمش مشهد.
ـ نمی‌شه مرد! همین طوری داره از دست می‌ره، تو یه سفر هزار کیلومتری چطور می‌تونیم نگهش داریم؟

تهمتی که جانکاه‌تر از فقدان پیامبر(ص) بود!

در آخرین ساعت‌های زندگی، رسول مهربانی‌ها در حالی‌که جمعی از یاران و دوستداران حضرت دورش جمع بودند و در خصوص آینده‌ی حکومت اسلامی بعد از فقدان حبیب خدا(ص) بحث می‌کردند، خطاب به‌آنها فرمود:

 عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَبَّاسٍ قَالَ لَمَّا احْتُضِرَ النَّبِیُّ ص وَ فِی بَیْتِهِ رِجَالٌ فِیهِمْ عُمَرُ بْنُ الْخَطَّابِ فَقَالَ النَّبِیُّ ص هَلُمُّوا أَکْتُبْ لَکُمْ لَنْ تَضِلُّوا بَعْدَهُ أَبَداً فَقَالَ عُمَرُ بْنُ الْخَطَّابِ إِنَّ النَّبِیَّ ص قَدْ غَلَبَ عَلَیْهِ الْوَجَعُ وَ عِنْدَکُمُ الْقُرْآنُ حَسْبُکُمْ کِتَابُ رَبِّکُم‏ . (الطرائف فی معرفه مذاهب الطوائف)

پیامبر مهربانی‌ها فرمود: کاغذ و دواتی بیاورید! می‌خواهم چیزی برایتان بنویسم تا پس از مرگ من گمراه نشوید! در آن لحظه همه ساکت شدند. عمر بن خطاب سکوت را شکست و گفت: بیماری بر پیامبر خدا غلبه کرده است. قرآن کتاب آسمانی ما را کفایت می‌کند.

امان از لجاجت!

یک روایت: اهل سنت و شیعیان در بسیاری از موارد، به‌ویژه برای دفاع از حقوق اهل بیت(ع) به حدیث شریف ثقلین استناد می‌کنند و آن را از احادیث صحیح و متواتر می‌دانند. متن این حدیث شریف این است: قال الرسول‌الله(ص): انّی تارک فیکم الثقلین کتاب الله و عترتی ما ان تمسکتم بهما لن تضلوا (سنن دارمی، و ترمذی، صحیح مسلم و منابع معتبر شیعی)

لیکن گروهی معلوم الحال از میان اهل تسنن این حدیث را قلب کرده و از سر دشمنی با اهل بیت(ع) به‌جای «عترتی یا اهل بیتی» کلمه‌ی «سنتی» را جایگزین کرده‌اند. چند سال پیش یکی از دانشمندان سنی اردن،‌ به‌نام شیخ حسن بن علی سقاف در رساله‌ای تحقیقی نوشتند که براساس تحقیق وسیعی که در منابع اهل سنت کرده‌اند، احادیثی که از کلمه‌ی «سنتی» استفاده کرده‌اند، تمامی ساخته و پرداخته‌ی حدیث‌سازان اموی بوده و اعتباری ندارد.

مساجد و تغییر کاربری، چرا و به چه قیمتی؟!

گوشی تلفن را که برداشتم، آن طرف خط حاج رضا بود. بعد از سلام و احوال‌پرسی گفت: دختر فلانی تو اتوبان شهید همت تصادف کرده و عمرش را به بازماندگان داده است. امروز در مسجد الرسول(ص)، میدان کاج برایش مراسم ختم گرفته‌اند. برای تسلیت به پدرش، دارم می‌رم اونجا.

گفتم: اگر زحمتی نیست بیا سر کوچه و منم با خودت ببر. تو این گرفت و گیر هوا، یک خودرو کم‌تر ببریم بهتره. بریم از ثواب شرکت در مراسم ختم مسلمانی ما هم بهره ببریم.

فرازهایی از زیارت اربعین

زیارت اربعین از جمله زیارت‌هایی است که از لحاظ سند متقن، عالی و بدون اشکال است. جناب شیخ طوسی این زیارت را از سلسله راویانی نقل کرده که همگی از اعاظم و بزرگان روایت کننده‌ی حدیث هستند. برای کاربردی کردن مفاهیم این زیارتنامه در زندگی‌مان به چند فراز کوتاه از این زیارتنامه اشاره می‌کنیم:

السلام علی الحسین المظلوم الشهید: سلام بر حسین مظلوم شهید.

اللهم انی اشهد انه ... صفیک و ابن صفیک: خداوندا گواهی می‌دهم که حسین برگزیده‌ی تو و فرزند برگزیده‌ی توست.

و جعلته سیدا من السادة و قائدا من القادة: خداوندا! حسین را آقایی از آقایان و رهبری از رهبران قرار دادی.

و بذل مهجته فیک لیستنقذ عبادک من الجهالة و حیرة الضلالة: حسین، جانش را در راه تو بذل کرد تا بندگانت را از جهالت و سرگردانی گمراهی برهاند.

اشهد انک کنت نورا فی الاصلاب الشامخه و الارحام المطهره: حسین جان! گواهی می‌دهم که تو در صلب‌های بلند مرتبه و رحم‌های پاک نوری بودی.

اشهد انک من دعائم الدین و ارکان المسلمین و معقل المؤمنین: گواهی می‌دهم که تو از ستون‌های دین و پایه‌های مسلمانان و پناهگاه مردم مؤمن هستی.

فمعکم معکم لامع عدوکم: پس با شمایم نه با دشمنان شما.

و قد توازر علیه من غرته الدنیا: دشمنان حسین، در حالی‌ علیه او باهم متحد شدند که دنیا مغرورشان کرد.

اللهم فالعنهم لعنا وبیلا و عذبهم عذابا الیما: خدایا دشمنان حسین را لعنت کن لعنتی سنگین و عذابشان کن، عذابی دردناک.

همیشه حسینی باشیم و حسینی زندگی کنیم!